- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام و حضرت عباس علیهالسلام
مـا جـمـلـه هـوادار تـو هـسـتـیـم آقـا عـمـریست گـرفـتـار تو هـسـتیم آقا دَرهم بخـر، از خـوب و بد ما بگـذر ای خـوبتـرین، یـار تو هـسـتـیم آقا بــگــذار کـه آرام بـگــیــرم امـشـب
گل گفتم و دل در اظطراب افتاد و… در سـیـنۀ شـعـرم الـتهـاب افتاد و… برخاست ز جا بسوی شط کرد شتاب تـا قــطـرۀ آبــی بـرسـانـد بـه ربـاب
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت علی اصغر علیهالسلام
پیمبر میزند رخسارش اما نه پیمبر نیست پیمبر نیست اما از پیمبر نیز کمتر نیست رسید و خاتمیت را نمیدانم چه باید گفت که گفته بعد پیغمبر پیمبرهای دیگر نیست؟! زمین میلرزد از نوع قدمهایش نمیدانم چه باید گفت نامش را اگر این مرد، حیدر نیست؟! زبان مانده است از گفتن قلم عاجز شد از رفتن دریغا وصف او در بیت های ما میسر نیست شگفتا! ماندهام باید به جز اکبر چه گفت او را که از اوصاف او گفتن کم از الله اکبر نیست الا شاعر چه میجویی میان واژگان او را فقط یک بیت را در خور اگر داری بیاور، نیست علیهای حسین بن علی مانند هم هستند برادر را چه کس گفته است مانند برادر نیست! همین یک بیت را یک روضه میخوانم؛ عبا پهن است علی اکبر است این ارباً اربا، آه اصغر نیست
: امتیاز
|
مدح و مناجات با سیدالشهدا علیهالسلام و شهادت حضرت علی اصغر
وقتی که باید عمر را بیروضه سر کرد بهتر که از این زندگی صرف نظر کرد جان را بگـیر اما صفـای روضه را نه آخر چه خاکی باید از این غم به سر کرد تکـلـیف ما را چـشـم ما کرده مشخـص باید که هر جا شد بـرایت دیـده تر کرد سرمایه ما گریه هست و سود ما اشک این روزها بـازار ما خیـلی ضرر کرد دیشب پیِ پـیـراهن مشکـیـش میگـشت هر چه که با من کرد این عشق پدر کرد پیراهـنـش را یافت و با گـریه میگـفت شـاید چه دیـدی نـالـههـای ما اثـر کـرد بیچـاره آنکه عاشـق کـرب وبلا نیـست بیـچـاره آنکه روزگـارش را هـدر کرد خـیلی دلش میخـواست تا باشـد محـرم آن عاشقـت خیلی غـریـبـانه سـفـر کرد بگـذار هر که هر چه میخـواهد بگوید ما را برای روضهات زهـرا خـبر کرد میسوزم و مینالـم از این داغ هر بار در هر کجا این روضه از یادم گذر کرد: آورد مــیـدان اصـغــرش آبـی بـنــوشـد اما عـدو در چـلـهاش تـیـر سهپـر کـرد قـنـداقـه را بالا گـرفت و دید چـشـمـش که حرمله قـوصِ زِهش را بیـشتر کرد
: امتیاز
|
سبک های سقائی شهادت حر بن یزید ریاحی
دل تـو را مـن اگـر شـکـسـتـم بـیـامــدم بـر، تـو ره بـبــسـتـم کـنـون پـنـاهـنـده بر تو هـستم بیا و بگذر؛ ز من حسین جان ************* بند دوّم ************* بـه ســوز ســیــنــۀ مــادر تـو به اشک چـشـمان خـواهـر تو بـه حـق اطـفـال مـضـطـر تـو بیا و بگذر؛ ز من حسین جان ******************************************** پخش سبک ۵ ( به سبک: قاسم ای گل زهرا) حسین جان، بده رخصت به حر غمگین (۲) که شـوم اکـنـون، به فـدای تـو، به مـنـای تـو، به دل آتـشـیـن (۲) *********** بند دوّم *********** خـادمـم، من از هـمّـت، به آل یـاسیـن (۲) که در این هامون، به ندای تو، به رضای تو، بـشوم یار دین (۲) **شعر از: مجرد همدانی** ******************************************** حُـرِّ عـبدم، جـان نـثـارِ تو (۲) آمـــدم مــن، در کــنــارِ تــو زار و خستهام حسین** دل شکستهام حسین** ای حسین جان، ای حسین جان(۲) ************* بند دوّم ************* سَر به زیـرم، در برابـرت (۲) بگـذر از من، جـانِ مـادرت ای امیرِ عالمین** دِه پناهم ای حسین** ای حسین جان، ای حسین جان(۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** من آنم که ره را به رویِ تو بـسـتم دلِ اهـلِ بـیـتِ پـیــمـبـر شـکـســتـم نگـیـرد اگـر دستِ لطـفِ تو دسـتـم دگر رو به درگاهِ که آورد حُر؟(۲) ********** بند دوّم ********* بـیا بگـذر از من که من روسیـاهـم پـشیـمـانـم و اشک و آهـم، گـواهـم بـبخـشا تو بـر مـن، بـده تو پـنـاهـم دگر رو به درگاهِ که آورد حُر؟(۲) ** شعر از: سائل** ******************************************** پخش سبک ۳۰ ( به سبک: دگر ندارد توان و طاقت) خجل شدم من زِ اشتباهم، که سر فکنده، من از گناهم زِ در مرانم، دگر حسین جان، به رحمتِ تو، بُوَد نگاهم نهـادهام سـر بـر آسـتانت، بـبـیـن که حُـرّم بـده پـنـاهم ********** بند دوّم ********* ترحمی کن که روسیاهم، به درگهِ خود، بده تو راهم زِ کردۀ خود، منم پشیمان، که اشک و آهم، بُوَد گواهم نهـادهام سـر بـر آسـتانت، بـبـیـن که حُـرّم بـده پـنـاهم **شعر از: مجرد همدانی** ******************************************** پخش سبک ۳۷ ( به سبک : به کربلا شد امشب ) غـــلام ثــارالــلــهـــم نظـر ز احـسان، به حـر نـالان، غمین نشستم؛ بگیر تو دستم ببـین تو اشک و آهـم مـنـم پـشیـمـان، در این بـیـابـان، ره تو بستـم، دلـت شکـسـتم ********** بند دوّم ********* ز حــال تــو آگــاهــم که جـان نـثاری، ز بهـر یـاری، تو را نگارم ، به حق سپارم بــود شـهـادت راهــم قـدم گـذاری، به افـتخـاری، حـسین کـنـارم، چـو جـان نـدارم **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** پخش سبک ۳۹ ( به سبک: حسین جان برادر ) حسین جان تویی نـورِ چشمِ پـیـمبر نهـم سـر به پای تو ای پـور حـیدر بـبخـشـا که بـستـم رهـت ای دلاور که گشتم ز جرم و خطایم پشیمان(۲) ********** بند دوّم ********* مـنـم عـبـد فـرزنـدِ زهـرایِ اطـهـر دهم جان به راهت چو عبّاس و اکبر فـدایـت شـوم از گـنـاهـم تـو بـگـذر که گشتم ز جرم و خطایم پشیمان(۲) **شعر از: مجرد همدانی** ******************************************** حسین جان حُرِّ نالانم (۲) غـریـقِ بـحـرِ عــصـیـانـم شـهـا بـخـشــا گــنـاهــانـم پـشـیـمـانـم پـشیـمانـم (۲) ********** بند دوّم ********* گر اول ره به تو بستم (۲) دلِ اطــفــالِ تــو خـسـتــم به مهرت چون که پیوستم گرفـتی از کـرم دستم (۲) **شعر از: محمد مسکین** ******************************************** پخش سبک ۴۶ ( به سبک: ای ساقی فداکار ) دارم مـنِ خــطـا کــار، « از تــو امــیــدِ غــفــران » (۲) جــانِ عــلــی اکــبــر، « بگـذر زِ من حـسیـن جـان» (۲) «قـلـبِ تـو را شـکـسـتم شرمنده از تو هستم»(۲) ********** بند دوّم ********* مـن تـوبـه کــردم اکــنــون، « آیـا قــبــول گــردد؟ » (۲) خــشــنـــود از مــن آیـــا، « قـلــبِ بـتــول گــردد؟ » (۲) « راه تـو را چـو بـسـتـم شـرمنـدۀ تو هستم»(۲) ********** بند سوم********* مـولای من تـوئـی تـو، « من بـنـدهام حـسـیـن جان » (۲) از رویِ زیـنـبِ تــو، « شـرمـنـدهام حـسـیـن جـان » (۲) « دارم امــیـد غــفــران ازتو حسین حسین جان»(۲) ********** بند چهارم********* چـون خـاطـرِ تو خـسـتـم، « میخـواهـم از جنابت » (۲) قـبـل از هــمـه زنــم مـن، « شـمـشـیـر در رکـابت » (۲) « غرق به خون ز میدان میخوانمت حسین جان»(۲) **شعر از: محمد مسکین** ******************************************** به محضرت رسیده عبد پُر از اشتباهی (۲) زِ حالـم ای عزیزِ زهـرا گواهی گواهی بـده به حـرِّ سرشکـسـته پـناهـی پـناهـی تو ملجاء و امید هر نادم پر گـناهی (۲) ********** بند دوّم ********* امید بخشش از تو دارد شها رو سیاهی (۲) به این غلامت از وفا کن نگاهی نگاهی کـنون بـده نجـاتـم از این تبـاهی تـباهـی تو ملجاء و امید هر نادم پر گـناهی (۲) **شعر از: مجرد همدانی** *******************************************
: امتیاز
|
ذکر سینه زنی اربعین سیدالشهدا علیهالسلام
خـسـتـه تـریـن زائـر کـرب وبـلا آمـده خــواهـر دلـخـونـت از شـامِ بـلا آمـده در غـم هجرانت از غصه خمیدم ببین خیز و به چشم خودت موی سپیدم ببین ای درد و درمانم یا حسین ای آرام جـانـم یـا حـسـیـن چـون شمعـی آبـم کردی ای سالار من خـانـه خــرابـم کـردی ای ســالار مـن جانم حسین، جانم حسین، جانم حسین *********************** بـر ســر نـی دیـدهام دیــدۀ گـریـان تـو خـیز و بـبـین گـشـتهام پاره گریبان تو رأس پُر از خـون تو بر سر نی دیدهام طشت زر و خیزران، مجلس می دیدهام سرنیزه با حنجرت چه کرد با پیکـر بیسـرت چه کرد نپـرسـی از خـواهـر چرا سیـنه چاکی مـن بــمــیـرم و نـبــیـنـم زیـر خــاکـی جانم حسین، جانم حسین، جانم حسین *********************** کی رود از خـاطـرم خـاطـرۀ قـتـلگـاه خاطـرۀ قـتـل یک تـشـنـه لـب بیگـناه خاطرۀ خـنجـر و ضربه به روی گـلو در دل این قـتـلگـاه شد بدنت زیرو رو وای از ســوز آه مـــادرت نعل اسب و جسم بیسرت سـهـم زیـنـبـت شـد نـصـیـب دیـگـران رأس پــاکـت شـد بــازیـچـۀ ایـن و آن جانم حسین، جانم حسین، جانم حسین *********************** حق بده از فرط غم پیش تو هقهق کنم حق بده تا همچـنان دخـتـر تو دق کـنم پیش نگـاه تو شرمـندهام و سر به زیر حال خـراب مرا بین و سراغـش نگیر از بسکه بعد از تو غصه خورد در بین ویـرانه جان سپرد مثل مـادر دسـتـش بر پهلـو میگـرفت تا نـبـیـنم صـورتش را، رو میگـرفت جانم حسین، جانم حسین، جانم حسین
: امتیاز
|
ذکر سینه زنی اربعین سیدالشهدا علیهالسلام
مرا باشد برای روز محشر بهترین توشه رَوَم از مرقد مولا به سوی قبر شش گوشه حسینجانم حسین، حسینجانم حسین ********************** رسد یک کاروانِ خسته و غمدیده و مُضطر کنار تربت سـرخِ شهـیدِ تـشنه و بیسر ********************** رسد زینب کنار خاکِ پاکِ شاه مظلومان بخواند روضۀ شام و خرابه با دلی سوزان ********************** چو شمعی شد وجودم در فراق دلبر و دلدار کجا بودی حسین جان رفته زینب بر سرِ بازار ********************** برادر جان دلم یادِ مدینه روضه میخواند چهل منزل کتک خوردم که زنده دین حق ماند ********************** اگرچه در عزای جانگدازَت قامتم شد خم علمدار تو گـشتم در میان خِـیل نامَحرم ********************** مرا باشد برای روز محشر بهترین توشه رَوَم از مرقد مولا به سوی قبر شش گوشه حسینجانم حسین، حسینجانم حسین ********************** رَوَم به جانب گودالِ غم با اشک و سوز دل به ذکر یا حسین و یا رقیه، یا ابوفاضل حسینجانم حسین، حسینجانم حسین ********************** روم آنجا که زینب دیده بر نیزه سر دلبر همانجا که ز کینه لالۀ زهـرا شده پرپر حسینجانم حسین، حسینجانم حسین ********************** روم آنجا که چشم عالمین از غصه گشته تر روم آنجا که روی دست بابا داده جان اصغر حسینجانم حسین، حسینجانم حسین ********************** روم آنجا که آید نالـههای غربت زهـرا روم آنجا که دستش شد جدا آن تشنه لب سقا حسینجانم حسین، حسینجانم حسین
: امتیاز
|
ذکر سینه زنی اربعین سیدالشهدا علیهالسلام
دل نوای نینوا دارد،آرزوی کربلا دارد هر نفس با شور عاشورا، نغمۀ یا لیتنا دارد میکِشد ما را یک نگاه تو میکُـشد ما را قـتـلگـاه تـو یا حسین مظلوم، یا حسین مظلوم (۲) **************************** ما بسیجیهای روح الله، با شهیدان عهد خون بستیم روز اول یا علی گفتیم، تا به آخر با علی هستیم عشق این دلها جز ولایت نیست راه و رسم ما جز شهادت نیست یا حسین مظلوم، یا حسین مظلوم (۲) **************************** خوش بُود که در صراط حق، پیرو خون خدا باشیم میرویم پای پیاده تا، اربعین کرببلا باشیم ما مُعـطّر از لاله و یاسـیم سینه زنهای کفّ العـباسیم یا حسین مظلوم، یا حسین مظلوم (۲) **************************** یا حسین بن علی مولا، آرزویم این بُوَد آقا که شوم در این مسیر عشق، همسفر با مهدی زهرا ای امـام مـا یـا ا بـاصـالـح العَـجـل مـولا یا ابـاصـالح یا حسین مظلوم، یا حسین مظلوم (۲) ****************************
: امتیاز
|
ذکر سینه زنی اربعین سیدالشهدا علیهالسلام
با قامت خمیده از، هجوم داغ و غصهها برا زیـارت حسین، زینب رسیده کـربلا ذکر دلـش شده به چـشم گـریان غریب دشت کربلا حسین جان ************************** چـه کــاروانی آمـده، از سـفــر شـام بـلا همه ستم کشیده و، اسیـر ظلم و طعنهها ************************** به یُـمنِ خونِ شهدا، وَ مدد صاحب عـزا شکر خدا جهانی شد، نهضت سرخ کربلا ************************** بـا مـددِ امــام رضـا، یـادِ امــام و شـهـدا از حرمِ شاه نجف، میریم به سوی کربلا میگیم به صد نوا و شور و افغان غریب دشت کربلا حسین جان ************************** به یاد غربت حسین، مرثیه خوان ماتمیم مـا نـایـبُ الــزّیـارهٔ، مـدافـعـان حـرمـیـم بجای رهـبـرم که جـان فـدایش میریم زیـارت حـسین بـرایش ************************** شده شُکـوهِ اربعـین، حِیرتِ کلّ عالَـمین میره به سوی کربلا، لشگر زینب و حسین رسـیـده کــربـلا بـا قـامـت خـم زیـنب مـحـزونـه بـا آه و مـاتـم رســد نــوای او تــمــام دوران غریب دشت کربلا حسین جان
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت قاسم علیهالسلام
سـیــزده ســالـۀ امــامِ کــریــم شــده آمــاده بــلای عــظــیــم رفت و افتاد روی پای حسین بوسه میزد به دستهای حسین سوخـتـند از غم و کباب شدند هر دو از گریه خیسِ آب شدند گـریه در حالت عـطش کردند آن قدر گریه تا که غش کردند گـریـههـای عـمـو مـکـرر شد تـــشــنــۀ دیــدنِ بـــرادر شــد زیر لب روضۀ حسن را خواند قاسمش را به سینهاش چسباند جلوی خیمه، جان تازه گرفت آخـرش از عـمو اجازه گرفت اذن میـدان گرفت و عازم شد نـوبـت نـعـرههـای قـاسـم شـد حـال باید خودی نـشان میداد دشت، را یک تنه تکان میداد وقـت برچـیـدنِ هُـبَل شده بود فأنا بن الحسن؛ جـمل شده بود هـمـه گـفــتـنـد آمــده حــیــدر پـســر پـــورِ ارشــدِ حـــیــدر هـرکه افـتاد سـوی او گـذرش ازرق و هر چـهـار تا پسرش هـمـه بر روی خـاک افـتـادند غرقِ در خون، هلاک افـتادند نعره میزد، علی مع الحق را کـنـد از ریـشه نـسل ازرق را وقت رزمـش قـمـر، بلـند شده مـادرش نـجـمـه سربـلـند شده فـخـر دارد به خود تـمام حرم که شـده نـذر اهـل بـیـت کـرم طالب مرگ، بین لشگر کیست؟! دید دشمن، حریف قاسم نیست حیله شد چاره، دورهاش کردند همه یک باره، دورهاش کردند ابرویش بین جنگ، زخمی شد سرش از تیغ کین، زخمی شد ضربِ شـمـشـیر نانجـیـبی، آه بر سرش خورد و گفت: یاعماه از روی اسب، دور از حضرت بر زمین خورد با سر و صورت تا صدا زد، سواری از خـیمه مـثـل بازِ شـکـاری از خـیـمه آمد و اشک، از دو دیده فشاند قـاتلش را به قعـر دوزخ راند رفـت بـالا صــدای فــریـادش آمــدنــد اشـقــیــا بـه امــدادش بسکه مرکب به رفت و آمد بود شـد هـوا نـاگـهـان غـبـار آلود بود دشـت از غـبـار مـالامـال وسط دشت، نجمه رفت از حال عمّه اش در حـرم زمـین افـتاد بر روی خاک، با جـبـین افتاد چه گذشت آن وسط؟! نمیدانم روضه را بـازتـر نـمیخـوانم داشت قاسم به خاک میغلطید شـانـههـای حـسـین میلـرزیـد در دهان تا زبان، تکان میخورد دندههایش تکان تکان میخورد آه... آخـر بـه دوش مـولایـش بر زمـیـن میکـشـیـد پاهـایش غرقِ خون، وصل یار، شیرین بود سرّ احـلی مِن العـسل این بود
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت قاسم علیهالسلام
دشمن شناس بود و سربازِ بیبـدل بود فـرزندِ بیمـثـالِ جـنـگـاور جـمـل بـود شمشیر میکشید و سر روی خاک میریخت مثـل عـلیِ اکـبر در رزم، بیمـثـل بود ارثـیـۀ پـدر بود عـشقِ عمو حـسـیـنش در کربلا شد اثبات، عشقی که بیخلل بود ترسیده بود دشمن! چون در کشاکشِ جنگ هـمـواره کارِ قـاسـم، آوردنِ اجـل بـود هر کس که در جدالِ با این دلاور افتاد مستأصل و پریشان، دنبال راهِ حل بود تاریخ غبطه خورده، أِن تُنْكِرُونیاش را اینکه همیشه حرفش، همراه با عمل بود یک عمر مثلِ قاسم؛ در نزد «حاج قاسم» طعم خوشِ شهادت، «أحلی مِن العسل» بود!
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت قاسم علیهالسلام
نجمه در خیمه پریشان شدنت را چهکند یک حرم چاک گریبان شدنت را چهکند گـفت دنـبالِ تو عـمـه چـقـدر مـاه شـدی حسرتِ مثلِ حسن جان شدنت را چهکند سعی کردم که نفهمند چه شد با تو، عمو قـدِ عـبـاس نـمایـان شـدنت را چـه کـنـد بی زره رفتی و عـباس به قـربانت رفت حال ای حنجـره قربان شدنت را چهکند اینقدر چگ مزن روی زمین پیشِ حسن پـدرت دست به دامـان شدنت را چهکند دیـدم انگـشت به دنـدان شـدن لشکـر را مانده بود اینهمه طوفان شدنت را چهکند کاش میشد که نفـهـمـند یتـیـمی که نشد نیـزه هم مانـد خـرامان شدنت را چهکند خوش دلـم بود عـزیـزم ضربـانـم باشی نـوجـوانم نـشـد آخـر که جـوانـم بـاشـی
: امتیاز
|
مدح امام حسن مجتبی علیهالسلام در شب ششم محرم
نام اعظم نه فقط عشق مسلّم حسن است بهترین زمزمهها نغمۀ جانم حسن است آنکـه تـا آمـده بخـشـیـده و از روز ازل شده آقای کـریم هـمه عـالـم حـسن است بعد یا فـاطـمـه اول از عـلـی دم بـزنـید بعـد یا حـیـدر کـرار مُـقـدّم حـسن است سر این سفره چه خوب است نشستن دارد آب از این چشمه بنوشید که زمزم حسن است صاحب و بانی هر روضه خود فاطمه است آنکه در بزم حسینش زده پرچم حسن است اولین گریه کن خـون خـدا فـاطمه است دومین گـریه کن ماه محـرم حسن است ششـمـین شب شده و سـائل دست حسنم حَسَنیه است حُـسنیه و ذکرم حسن است
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت قاسم علیهالسلام
دشمنانش همه درمـانده و نیـرنگ زدند به تـلافی جـمل، ضربه هـماهنگ زدند دوره کـردند، دویـدند سـویش با عجـله دستهای که همه جا، پای ولا لنگ زدند یوسف نجمه، نقابش به روی خاک افتاد گرگها بر بـدن زخـمی او چنگ زدند پهلویش بوی حسن داشت، بوی فاطمه داشت تیغ بر فرق سرش قـومِ نظر تنگ زدند جای یک جرعه فقط آب، هزاران ضربه بر عزیزی که شده تشنۀ از جنگ زدند نجمه ماند و دل خون؛ تا که پس از ساعاتی شعـله بر چـادر آن مـادرِ دلـتنگ زدنـد
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام بالای سر حضرت قاسم علیهالسلام
بـه جِـلــوِه آمــدهای بـا رُخِ نــقـاب زده چه کس به قرص قمر اینچنین حجاب زده ز ریشْ ریشی تحت الهنک مشخص بود که روی بند تو را با چه اضطراب زده صـلاة ظـهــر تــجـلـی نـمــودهای امــا رخ تـو طـعـنه به رخـسـار آفـتـاب زده دهان هر که تو را خوانده طفل میبندی کــدام بـیادبـی حـرف بـیحـسـاب زده چه مـست آمـدهای با لـب ترک خـورده عــسـل بـه ذائـقـهات آتـش شـراب زده دوباره نام حـسن زنده شد در این عـالم که بچه شیـر جـمل پـایْ در رکاب زده کـفـن به جـای زره بـر تنت کـند مـادر به اشک دیده به گـیسوی تو گلاب زده نگـاه شور ز روی تو دور، پـور حـسن که چشم؛ زخـم شرر بر دلِ کـباب زده مـدیـنـه زنـدگـی مــادرم ز هـم پـاشـیـد چه ضـربهها که به اولاد بوتـراب زده همینکه نـالـه زدی ای عـمو بیا کـمکم عمو ز خـیـمه رسیـده ببـین شـتاب زده به پیش دیده من پـنجه خورده کـاکُلِ تو عدو به گـیسوی آشفـتهات خضاب زده زِ زخم سینه و پهلو و صورتت پیداست کسی که ضربه زده از روی حساب زده
: امتیاز
|
زبانحال حضرت قاسم با سیدالشهدا علیهالسلام
مشتاق میدان رفـتنم رخصت عموجان سر میدهـم پای تو بینـوبت عموجان آئـیـنهدار غـیـرتاللهـم که جاری است در رگ رگ من جای خون غیرت عموجان من وارث شیـر جـمل هـستم مگـر نه؟ مثل پـدر دارم دل و جـرأت عمو جان جـای کـلاه جـنــگــیام عــمـامـه دارم یک پا حسن هستم در این هیبت عموجان الموت احلی من عـسل یعنیکه شیرین باشـد بـرایم مـرگ با عـزّت عـموجان جـای زره لـطـفی بـکـن دیـگـر بـرایم فکر کفن بـردار بیزحـمت عـمـوجان پای تو را بوسـیدم و افـسوس از اینکه دیگر ندارم بیش از این فرصت عموجان با اکـبـرت فـرقـی نــدارم مـیگــذاری در معرکه صورت بر این صورت عموجان طـعـم غــلاف بـیهـوایـی را چـشـیـدم دیـگـر نـدارد بـازویـم قـوت عـموجان این فـرقۀ خـونریـز سنگانـداز کوفه از کـشـتـن ما میبـرد لـذت عـمـوجان خـوشبـخـت از آنم میشوم قـربانی تو دلـشــوره دارم بـابـت پـیــشــانـی تــو لشگر که بغضش شد فراهم حمله میکرد شیطان پرستی هم مصمم حمله میکرد گفـتـم انـابن المصـطـفی امـا ابـوجـهـل سـوی رسـول الله خـاتـم حـمـله میکرد الله اکـبــر نــقـش روی بـیــرقــم بــود بیاعـتـنـا حتی به پـرچـم حمله میکرد آئــیــنـۀ روی عــلـی بــودم کــه دیــدم مـردی شـبـیـه ابن مـلجـم حمله میکرد تا بـشـکـنـد مـثـل دلــم فــرق ســرم را میآمد از نزدیک و محکم حمله میکرد از کـینهتـوزان جـمل بود آنکه با غیظ سـمت حـسنهای مـجـسم حمله میکرد با نـیّت مـهـمـاننـوازی کـوچـه وا شـد کوفی به جای خـیر مقـدم حمله میکرد تنهـا نه آن تـازه نـفـسهـایی که بـودند تا پـیـرمـردی بـا قـد خـم حـمله میکرد راه نـفـس را تـا بــبــنــدد در گــلــویـم یک طایفه پـشت سر هـم حمله میکرد با قصد قربت سمت من نیزه میانداخت هر کس میان معـرکه کـم حمله میکرد چشم کـبـود من دلـیل اشک زهـراست فـرق شکسته هم یـقـیـناً ارث مولاست
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت قاسم علیهالسلام
چـشم هایت حدیث مهـجـوری مثل زهـرا تو سرِّ مـسـتوری آیه در آیـه نـور عـلی نـوری از پـلــیـدی هـر آیـنــه دوری تو و یک کهکـشان فـداکاری سیزده ساله میـر و سـرداری چون پدر صورتت تماشاییست چهرهات آفـتاب زهـراییست دل بـخـشـنـدۀ تو دریـاییست شهرهات تا هـمیشه آقاییست وقـت احـسـان شـبـیه بـارانی چـون پـدر عـزت کـریـمـانی بـین سـرها سـری به تـنهـایی تو خودت لشکـری به تنهایی حـیـدر دیـگـری به تـنـهـایـی شمس روشنـگـری به تنهـایی بـرنـدار از رخـت نـقـاب آقـا میشود شـمس در عـذاب آقـا میروی کاش که زمین نخوری مثل کوچه تو هم کمین نخوری سنگ بر صفحۀ جبین نخوری زیر شمشیرها تو چین نخوری مادرت بین خیمه خون جگر است نـازکی تن تـو درد سـر است کـوفه در تو مـدیـنه را میدید هر که زد ضربهای به تو خندید تـن بیجـوشـنت ز هم پـاشـید تـا عـمـو نـالـۀ تو را بـشـنـیـد آمـد در بَــرت کــشــیــد امــا چه سبک گشته پیکـرت حالا
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت قاسم علیهالسلام
پسر رفته به بابایش خبرها اینچنین باشد کرم را ارث از او برده اثرها اینچنین باشد به حق در آسمانی اینچنین نورانی و زیبا توقع هم همین باشد قـمرها اینچنین باشد به ظاهر سیزده ساله ولیکن خضر راه است او به حیدر رفته در هیبت نظرها اینچنین باشد به اصرار خودش آمد به سختی شد عمو راضی که در آخر وداع، حال پدرها اینچنین باشد برای او شهادت از عسل هم هست شیرین تر برای عاشـق بیدل سفرها اینچـنین باشد
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت قاسم علیهالسلام
تـقـسـیـم شد قـاسـم مـیان دشـت انـگـار دیگر از او ای دشمن دون دست بردار ما خـاطـرات خـوبی از پـهـلـو نـداریم مانـدهست خـون مـادر مـا روی دیـوار از دور دید و زیر لب میگـفت زینب: یـارب برای نـجـمـه قـاسـم را نگهـدار از هم برای غـارتـش سبـقـت نـگـیرید چیزی نماند از او در این آشفـته بازار میخواست خنجر زنده زنده سر بِبُـرَّد اما عـمو با سـرعـت از راه آمد اینـبار اربـابـمان خـیـلی بـدهـکـار حـسـن شد نجـمه ولی از نیـزه داری شد طـلبکار
: امتیاز
|
مدح و شهادت حضرت قاسم علیهالسلام
دست بر سینه همه مهمان قاسم میشویم دیده گـریان، سائلِ احسان قاسم میشویم سفـرهدارِ امـشبِ ما شد کـریم ابن کـریم ریزهخوارِ لطفِ بیپـایانِ قاسم میشویم هر زمانی که دلِ ما میشود تنگِ حسن با نگـاهی زائرِ چـشـمان قـاسم میشویم سیـنه چاکانِ حـسن خـرجِ عـلـیِ اکـبرند پس حسینیها همه قـربانِ قاسم میشویم روزِ فـتحِ مـکـه با سـربـندِ سـبزِ یاحسن ما همه رزمـنـدۀ گـردانِ قـاسم میشـویم چند تا ایوان طلا سازیم در صحنِ بقـیع ما گـدایِ گـوشـۀ ایـوانِ قـاسـم میشـویم سِرِّ بابُ القـاسـم کـربـبلا دانـید چـیست؟ روز محشر دست بر دامانِ قاسم میشویم جملۀ «الموت اهلی من عسل» توحیدِ ماست والـه ودلـدادۀ ایــمـانِ قــاسـم مـیشـویـم ماهِ خـیمه بود، اما چهرهاش تغـییر کرد مثلِ نجمه بیسر و سامانِ قاسم میشویم تاکه حرفِ دست و پا گم کرده آید درمیان یـادِ ارباب و تنِ بیجـانِ قـاسم میشـویم چاره سازِ عالـمی بیچاره شد بالا سرش همچونان فضه که آمد در کـنارِ مادرش دست وپا میزد ولی جان بینِ سینه مانده بود عالمی را ریخت بر هم نالههایِ آخرش
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیهالسلام بالای سر حضرت قاسم علیهالسلام
جسم تو چون سر زلف تو پریشان شده است چون ستاره به تنت زخم فراوان شده است سنگها بوسه گرفـتـند و دهـانت بـستـند زیر این غنچه خون آه تو پنهان شده است گـاه میبـوسم و گه چـند ورق میگـریم قد و بالای تو سی پـارۀ قـرآن شده است روی ماهت بخـدا جلـوه گر روی حـسن تنت انـدازه صد مـاه فـروزان شده است استخوانی که شکسته است در آن سینه تنگ پیش چشمان ترم پسته خـندان شده است هر که آمد تن تو سـفـره بـرایش وا کرد کوفه و شام سر خوان تو مهمان شده است چشم خال و خط ابروی خمت رفت به باد بعد افـتادنت انگار که طـوفان شده است چـشـم من تـار شـده یـا تـن تـو تـار شده با دم تیغ تنت چون صف مژگان شده است
: امتیاز
|
مدح و شهادت عبدالله بن حسن علیهالسلام ( مدح امام مجتبی)
کیست این طفل های و هوی حسن آخـریـن بــرگِ آرزوی حـسـن هر زمان شـانه میزدش زینب بینِ آن شـانه بـود مـوی حـسـن تـاکـه عــباس روبـرویـش بـود تو بگـو بـود روبــروی حـسـن مانده است تا به قدرِ همتّ خود کـه نـگـهــدارد آبــروی حـسـن بـچـههـای حـسـن هـمـه شیـرند کربلا داشت شش سـبوی حسن وقـت دیــدارِ او مــیــان حـــرم چـقـدر مـیرسـیـد بـوی حـسـن یـاکــریــمِ ســرایِ زهــرا بــود سـومـیـن مـجـتـبـای زهـرا بود بـسـکـه پُـر دیـده جـایِ بـابـا را کــه نــدارد هـــوای بـــابـــا را یـازده ســال مـیشـنـیـده فـقــط از عـمــویـش صــدای بـابـا را روی دوش حــســیـن مـیدیـده پــنــج نــوبـت ردای بـــابــا را سـالهـا هـم مـواظـبـش بـودنـد نـشـنــود مــاجــرای بـــابــا را ســالهـا دیـده بـود مـاهِ صـفـر ســالــگــردِ عـــزای بـــابــا را قاسـمـش گفـته بود در گوشش: دیــــدهام ردِّ پــــای بــــابـــا را در رگش خون جاریِ حسن است آخـریـن یـادگـاری حـسـن است ایـن پــسـر نـازِ پــنـج تَـن دارد هم حـسین است هم حـسن دارد چشمِ بَد دور چون امـیـرِ جـمل هـوسِ جـنـگ تَـن بـه تَـن دارد حرف او حـرف ساخـتن نَـبُـوَد جـگــرش بـوی سـوخـتـن دارد نـیّـتـش را حـسـیـن میدانـسـت کـه بـــجـــای زره کــفــن دارد دیــد بـا بــالِ جـبـرئـیـلـیِ خـود بـا عــمـو مـیــلِ پَــر زدن دارد قـامـت او به قدِ شـمـشـیر است ســپــر از دسـت در بــدن دارد خواهرم نور عـین، عبدلله است حـسن ابن حـسین، عـبدلله است جـایِ آن نـیـست اسـتـخاره کند با سـرانـگـشت هِی اشـاره کـند یـا کـه بـایــد نـمــانــد و بــرود یـا بـمـیــرد فـقــط نـظـاره کـنـد عـمـه مـحـکـم گـرفـته بازویش آسـتـیـن را کـشـیـد پــاره کـنــد قدر انـبـوهِ زخـمهای عـمـوست نَـفـسَـش را اگــر شـمـاره کـنـد نـاگـهـان در مـیــان آن بــرزخ قـبـل آنـکـه جـگـر شـراره کـند دسـتِ او را کــشـیـد بــابــایـش پــدرش آمــده کـه چــاره کــنـد میدود حال یک نفس به شتاب اِجـتـمـع عِــدَةٌ مِـن الاَعـراب... دید یک دشت سر به سر جمع است دورِ او سی هزار، شر جمع است بـیـنِ گــودال رویِ آن مـظـلوم تیغ و سرنیزه و سپر جمع است دورِ آن شـیب ازدحـامی هـست پای آن شیب بیـشـتر جمع است پـیـرمــردان و نـاجـوانـمــردان از حرامیِ خیره سر جمع است از سنان و سهشعبه و از سنگ از عصا دشنه و تبر جمع است دید عمو را به هرطرف پخش است دید او را که مختصر جمع است عِــدةٌ مِـن جـمـاعـتِ الاَعــراب میزنندش چه بیحساب و کتاب روی آن سـیـنـه تـا به رو اُفـتاد سـیـنـه بـر سـیـنـۀ عـمـو اُفـتـاد بیشتر غـرق شد در آن آغـوش طـفــل در اَبـــرِ آرزو اُفـــتـــاد یــازده بــار زیــر و رو شـد آه یـازده بــار زیــر و رو اُفــتــاد غــرقِ ثــارالله اسـت عـبـدالـلـه بین لـشـکـر بـگـو مـگـو اُفـتـاد حـرمـلـه آمـد و در ایـن دعــوا نـظـرش زود بــر گــلـو اُفـتــاد عـاقـبـت با عـمو یکی شده بود آن گـلو این گـلـو یکی شده بود
: امتیاز
|